آیینه جام

آیینه جام

هدف از ایجاد این سایت ارائه عکاسیهای خودم وکمک گرفتن از دوستان خوب برای یاری رساندن من برای بهتر شدن این سایت و عکسها .با تشکر میرزاجانی

آخرین مطالب

۴ مطلب در مرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

روزی از یکی از بزرگان معماری دنیا پرسیدند 
معماری ایرانی یا یونانی ؟
گفت هر کس میخواهد بناهای باستانی را ببیند من توصیه میکنم اول بونان را ببیند و بعد ایران را
گفتند چرا ؟
گفت : اگر اول ایران را ببیند می تواند 2 بنا را که هر دو به یک کار می آمده است و در یک زمان و شاید به دست یک نفر هم ساخته شده باشد ببیند که شباهتی هم به یکدیگر ندارند . ولی در یونان بدون اغراق همه اتاقها یک مستطیل است که دو ردیف ستون در دو طرفش قرار گرفته است . البه نباید معماری یونان را کوچک شمرد بحث ما تنوع و هنر ایرانی است که در بناها به کار می رود مانند تخت جمشید که شاید الگویش کاخ های آشوری و... است اما این کجا و آن کجا
به راستی هم نگاه کنیم می بینیم ما چندان نمی توانیم چند بنا شبیه هم در سراسر ایران پیدا کنیم که یک کاربرد را داشته باشند ، به طور مثال شما این همه مسجد را نگاه کنید همیشه تفاوت هایی در معماری با هم داشته اند ، بناهای زمان ساسانی از قلعه ها بگیرید تا ... بناهای دوران صفوی و قاجار و در یک بنای بزرگ تاریخی حتا نمی توانید دو خانه کنار هم پیدا کنید که شبیه به هم باشد . پل ها و کاروانسراها و... اینها همه ریشه در هنر شناسی و زیبا شناسی ایرانی دارد معماری ما تا این حد تنوع دارد و باید همین هنر ایرانی را در خانه های نوین و مهماری مدرن نیز به کار ببریم چون تمدن ایرانی چیزی را از بین نمی برد آن را اصلاح میکند و برای مردم خوشایند میکند .

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۳ ، ۲۳:۲۵
میرزاجانی

خجسته‌ بر و بوم‌ ایران‌ زمین


خوشا مرز ایــران‌ عنبر نسیــم‌ ////که‌ خاکش‌ گرامیتر از زرّ و سیم‌
زمینش‌ همه‌ عنبر و مشک‌ ناب‌////بجــوی‌ انــدرش‌ آب‌ درّ خوشاب‌
فضایش‌ چو مینو برنگ‌ و نگار////به‌ یکسو زمسـتان‌ دگر سو،بهار
هوایش‌ موافــق‌ بـــه‌ هـر آدمــی‌////زمینـش‌ سراسر پـر از خرّمــی‌
گلاب‌ است‌ در جویبارش‌ روان////همـی‌ پیــر گــردد ز آبـش‌ جوان‌
به‌ هر سوی‌ این‌ ملک‌ با آفرین‌////یکی‌ بــوم‌ فـــرخنده‌ بینـی‌ گـــزین‌
گرازپارس‌گوئی‌بهشتی‌خوشست‌////همــه‌ مَرغِ آن‌ خرم‌ و دلکش‌ است‌
هوا خوشکوار و زمین‌ پر نگار////نه‌ سرد و نه‌ گرم‌ و همیشــه‌ بهار
چو پاکان‌ شیـــراز پاکی‌ نهــاد////نباشـد که‌ رحمت‌ بر آن‌ خاک‌ باد
کسی‌ کاندر آن‌ بوم‌ آباد نیســت‌////بکام‌ از دل‌ و جان‌ خود شاد نیست‌
به‌یک‌ سوی‌ اهواز مینوسرشت‌/////که‌ سبز است‌ و خرم‌ چو باغ‌بهشت‌
شکرخیز خاکی‌ نباشــد چنــان‌////که‌ زرتوش‌ بودش‌ یکـی‌ شارســان‌
دی‌ و آذر و بهمن‌ و فرودیــــن‌////همیشــه‌ پـــر از لاله‌ بینـــی‌ زمیــن‌
گر از مُلک‌ کرمان‌ سرایم‌ رواست‌////که‌ هندوستانی‌ خوش‌ آب‌ و هواست‌
در آن‌ مــرز فرخنـدۀ‌ ارجمنــــد////بهر ســال‌ زایــــد دو ره‌ گوسفنــــد
همان‌ زابل‌ از مصــر ارزنده‌تـــر////ز قنــوج‌ و کشمـــر فـروزنــــده‌تر
به‌ نزد کسی‌ کو بود فرهمنــــد////یکی‌ نیــل‌ کوچـــک‌ بود هیرمــــند
خراسان‌ ز چین‌ و ختن‌ خوشتر است‌////که‌ خاکــش‌ هماننــد مشک‌ تراست‌
همــــه‌ باغ‌ او بوستــــــان‌ نعــــم‌////همـــــه‌ راغ‌ او گلستــــــان‌ ارم‌
صفاهان‌ چنو در جهان‌ شهر نیست‌////ندانــد کــش‌ اندر جهان‌ بهر نیست‌
همــــه‌ ساله‌ خندان‌ لب‌ جویبـــــار////بکوه‌ اندرون‌ کبک‌ و گــــور شکار
نوازنده‌ بلبـــل‌ ببـــاغ‌ انـــدرون‌////گرازنــــده‌ آهـــو به راغ‌ اندرون‌
خوشا حال‌ آن‌ مرغ‌ دستانسرای‌////که‌ دارد در آن‌ بوم‌ فرخنده‌ جـای‌
نتنز و سو ترق‌ قهــــرود تـــار////بود خاکشان‌ همچـــو مشک‌ تتار
عروس‌ جهان‌ است‌ ملک‌ اراک‌////که‌ سرتاسرش‌ مشکبیز است‌ خاک‌
درخت‌ گل‌ و سبــــزه‌ آب‌ روان‌////طرب‌ آرد از بهـــر پیــر و جوان‌
هم‌ از عهد جمشید و کاوس‌ کـی‌////نبود ست‌ ملکــی‌ بخوبــی‌ چو ری‌
که‌ البرز کوه‌ است‌ جای‌ غبـــار////مکـــانِ فریـــدون‌ بـــا فـــرّ و داد
دگر آذر آبادگــان‌ کشـــوریست‌////که‌ بر روم‌ شامش‌ بسی‌ برتریست‌
گر آئــی‌ سوی‌ دشت‌ مازندران‌ ////پر از سبـزه‌ بینی‌ کران‌ تــا کران‌
همه‌ بوستانش‌ سراسر گل‌ است‌////بکوه‌ اندرون‌ لاله‌ و سنبـــل‌ است‌
زهی‌ خاک‌ ایران‌ که‌ از گاهِ‌ جم‌////مکــان‌ کـــرامت‌ همــی‌ بُد عجم‌
خجسته‌ برو بوم‌ ایران‌ که‌ شیر////همـــی‌ پرورانــــد گـــوان‌ دلیـــر
چنو مــرز با ارز آبــــاد باد////همیشـــه‌ بـر و بومــش‌ آبــاد باد
مرا تا چه‌ کردم‌ که‌ چرخ‌ بلند////از آن‌ خاک‌ پاکم‌ به‌ غربت‌ فکند
به‌ روم‌ از برای‌ چه‌ دادم‌ وطن‌////که‌ زندان‌ شد این‌ مُلک‌ برجان‌ من‌
خوشا روزگاران‌ پیشین‌ زمــان‌////کـــه‌ بودم‌ به‌ ایران‌ زمین‌ شادمان‌
چه‌ شد مایۀ هجـــر و آوارگـــی////کـه‌ این‌ چاره‌ جُستم‌ زبی‌چارگی‌

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۳ ، ۲۳:۱۹
میرزاجانی
"دیرینگی ساعت آبی در ایران"
«کالیستنس» تاریخ‌نگار و فیلسوف یونانی (از شاگردان ارسطو) که در لشکرکشی اسکندر مقدونی به ایران همراه او بود، رویدادهای روز و مشاهداتش را پی در پی یادداشت می کرد. وی در یادداشتی که بعدها با آمارگیری‌های سال‌نامه‌ای پدیدار شد که متعلق به سپتامبر 328 پیش از میلاد (برابر با ٢٨ شهریور ماه) نوشته است، در اینجا (ایران)، در دهکده ها که آب را برحسب نوبت به کشاورزان برای کشاورزی می دهند، یک فرد از میان آنان (کشاورزان) انتخاب می شود تا بر زمان نوبت، پایش (:نظارت) داشته باشد. این فرد در کنارآبراه اصلی و جایگاه پراکندگی(:انشعاب) آن، میان کشاورزان، بر سکویی می نشیند وکاسه‌ای فلزی را که سوراخ بسیار ریزی در آن تعبیه شده است در ظرفی بزرگتر و پر از آب قرار می دهد که پس از پر شدن ظرف کوچک (یک بار و یا چند بار) که به آهستگی و بر‌حسب آمارگیری‌های پیشین ابعاد سوراخ آن صورت می گیرد، آب را قطع و آن را به جوی کشاورز دیگر باز می کند و این کارهمیشگی است و این وسیله (ساعت آبی)، دادگری را گسترده و کشاورزان را از درگیری و کشمکش بر سر آب بازمی‌داشت.
این تاریخ‌نگار در پایان این یادداشت افزوده است که این‌گونه نظم را تاکنون در چندین نقطه این سرزمین (ایران) دیده است و چاره‌اندیشی خوبی است. در بیشتر جاهای این سرزمین (ایران)، کشاورزان بر‌حسب توان خود دارای زمین کشاورزی هستند و این روش برای برداشت محصول بهتریاری‌دهنده بوده است.
این یادداشت کالیستنس این گمان را به وجود آورده که ایرانیان نخستین مخترع ساعت آبی بوده اند، یا یونانی ها؟
بسیاری از رخدادنگاران اروپایی سده‌های باستان نوشته اند که ساعت آبی از دهه 380 پیش از میلاد و از زمان افلاتون در یونان بکار رفته است. دیگر رخدادنگاران به این اندیشه شک کرده و بر‌این باورند که با وسایل ارتباطی آن دوران، امکان جابجایی اختراع، ساعت آبی از یونان به ایران در درازای 50 سال (زمان مشاهدات کالیستنس) واستفاده از آن میان کشاورزان (که دور از شهرها زندگی می کنند) برای بهره برداری دور از ذهن است
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۳ ، ۲۳:۰۱
میرزاجانی

تو را نادیدن ما غم نباشد                       که در خیلت به از ما کم نباشد

من از دست تو در عالم نهم روی              ولیکن چون تو در عالم نباشد

عجب گر در چمن برپای خیزی                 که سرو راست پیشت خم نباشد

مبادا در جهان دلتنگ رویی                  که رویت بیند و خرم نباشد

من اول روز دانستم که این عهد                 که با من بسته ای محکم نباشد

ندانستم که هرگز سازگاری                 پری را با بنی آدم نباشد

مکن یارا دلم مجروح مگذار                   که هیچم در جهان مرهم نباشد

بیا تا جان شیرین در تو ریزم                  که بخل و دوستی با هم نباشد

نخواهم بی تو یک دم زندگانی                 که طیب عیش بی همدم نباشد

نظر گویند سعدی با که داری                  که غم با یار گفتن غم نباشد

حدیث دوست با دشمن نگویم               که هرگز مدعی محرم نباشد


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۳ ، ۰۶:۵۳
میرزاجانی